به سوی ظهور - آیت الله میرباقری

ساخت وبلاگ

مقدمه

موضوع گفتار حاضر،[1] بحث از نقش اراده‌هاي اجتماعي در تحقق حقيقت عصر ظهور است. اين مسئله، به عنوان يک گزاره‌ فلسفه‌ تاريخي در مقياس فلسفه تاريخي مطرح است و اغلب مفروضات آن، كلامي هستند و بايد در علم کلام مورد دقت قرار گيرند.

ـ نسبت اراده بشر با ساخت تاريخ

رويكردهاي مختلف فلسفه تاريخي تکامل تاريخ اجتماعي بشر را متفاوت تحليل مي­کنند. بعضي از اين تحليل‌ها ناشي از اعتقاد به جبر مادي است. براي مثال، بر اساس نظريه ماترياليزم تاريخي ماركسيست‌ها تضاد دروني موجود در متن ماده، تكامل ماده را رقم مي‌زند تا آنجا که به حيات اجتماعي منتهي مي‌شود و تكامل اجتماعي انسان چيزي جز تكامل ماده در يك فرآيند جبري تاريخي نيست؛ يعني ماده در يك بستر، پيچيده و پيچيده‌تر مي‌شود و در نهايت اين پيچيدگي در اراده­هاي اجتماعي انساني ظهور پيدا مي‌كند. آنها مدعيند در عصر ماقبل ابزار، انسان زندگي اشتراكي داشت هنگامي که روابط توليد و روابط اجتماعي يا به تعبيري ابزار توليد تغيير مي‌كند، نوع ديگري از رفتار در انسان­ها شكل مي‌گيرد و آنها، ملعبه‌ ابزار توليد مي‌شوند و ابزار توليد طبقات اجتماعي را شكل مي‌دهد و همين تضاد طبقاتي، تاريخ را پيش مي‌برد. در ادامه مالكيت دولت شكل مي‌گيرد و در يك فرآيند جبري دوره‌اي كه از آن با عنوان جامعه موعود يا كمون ثانوي نام مي­برند، فرا مي­رسد. در اين نگاه، انسان واجد يك فطرت و داراي مطالبه‌ فطري نيست بلكه تابع اقتضائات و شرايط و تابع پيچيده‌تر شدن ماده و روابط توليدي است. او در هر مرحله­اي به طبقات مختلفي وابسته مي‌شود و در مسير جبري تاريخ اجتماعي، پيش مي‌رود. حتي همه ظرفيت كساني كه از آنها به عنوان نابغه ياد مي‌كنند تابع تكامل ماده و روابط اجتماعي است؛ به عبارت ديگر روابط اجتماعي در نوابغ، فيلسوفان، هنرمندان و... ظهور پيدا مي‌كند. بدين ترتيب در اين نگاه، جبر تاريخي بر اراده انسان حاكم فرض شده و پايگاه اين جبر نيز به ماده و تكامل جبري ماده مستند مي­گردد.

بر اساس نگاهي ديگر، دنيا تجلي عالم غيب بوده و نوعي جبر الهي بر جهان حاكم است و انسان، فاقد اختيار بوده و تنها جريان اراده الهي بر عالم حكومت مي‌كند. اگر نظريه استقلال ماده کنار گذاشته شود و نظام آفرينش بر اساس نظريه تجلي غيب در شهود هم تحليل گردد باز ممکن است برخي معتقد شوند که نوعي جبر بر تكامل حيات اجتماعي انسان حاكم است. اين جبر همان جبر الهي است كه باعث ظهور و تجلي اسماء الهي مي‌گردد؛ يعني هر اسمي از اسماء الهي دولتي دارد و اين عالم، مظهر آن اسماء است؛ به عبارت ديگر دولت اسماء است كه در عالم شكل مي‌گيرد و بدين ترتيب، تحولات تاريخي به ظهور اسماء مستند مي‌شود. در اين صورت، ممکن است نقش اراده­هاي انساني در تكامل و تحولات تاريخي ناديده گرفته شود.

در نگرش و نظريه تكامل تاريخ اجتماعيِ انسان كه مبتني بر معارف قرآن و اهل‌بيت (عليهم السلام) شکل مي‏گيرد، اصل آفرينش مستند به فعل خداي متعال و مخلوق اوست و تكامل آفرينش نيز به ربوبيّت خداي متعال مستند مي‌شود؛ «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».[2] تكامل، مستند به خود دستگاه آفرينش نيست، بلکه خارج از دستگاه آفرينش رقم مي‏خورد. اراده محوري در تكامل عالم، اراده‌ حضرت حق و ربوبيت اوست و هيچ چيزي در مقابل اراده الهي تاب مقاومت ندارد و قادر نيست مسير كلي عالم را تغيير دهد؛ لذا اراده‌هاي انساني، اراده اصلي در تكامل تاريخ‌ نيستند و نمي‏توانند مسير حركت عالم را به سوي قرب الهي مسدود کنند و يا انحرافي اساسي در عوالم ايجاد نمايند. اما از سوي ديگر جبر مطلق هم بر اين مسير حاكم نيست. اين نگاه، با آنکه تكامل اجتماعي انسان را به اراده‌ ربوبي مستند مي‏داند، معتقد است که اراده‌هاي انساني نيز تأثيرگذار بوده و مجبور محض نيستند.

اراده‌هاي انساني علاوه بر اينكه در قالب اراده‌هاي فردي اعمال مي‌شوند، شكل اجتماعي نيز به خود مي‌گيرند و با يکديگر همسو و همراه مي‌شوند؛ از همراهي اين اراده‏ها همدلي، همفكري و همكاري پديد مي‏آيد. بدين ترتيب جامعه شكل مي‌گيرد و اراده‌هاي اجتماعي تحقق مي‏يابد. برآيند اراده‌هاي اجتماعي انسان كه منجر به ايجاد جامعه مي‏شود در حركت تاريخ نقش دارد. از همين جاست كه اراده‌هاي انساني صبغه حق و باطل پيدا مي‏كنند؛ بدين ترتيب مسير جامعه­هايي، حق است و مسير برخي ديگر، باطل. يعني جريان استكبار هم به يك جريان اجتماعي و تاريخي تبديل شده است.

ـ محور نظام اراده‏هاي تاريخي

براساس انديشه الهي بايد براي همين اراده‌هاي انساني كه در تحولات تاريخي نقش دارند، يك نظام تاريخي تعريف كرد. در اين تحليل، اراده‌هايي كه در شكل‌گيري جامعه بشري، در تحولات اجتماعي و در مسير تاريخ ايفاي نقش مي‌كنند، اراده‌هايي موازي و هم‌عرض نيستند. هم در جبهۀ حق و هم‏ در جبهۀ باطل يک نظام اراده شكل مي‌گيرد كه اراده‌هاي متفاوت در آن نظام نقش و جايگاه خاص خود را دارند و سطح دخالت آن‏ها در تحولات، سطح يك‏ساني نيست. برخي از اراده‌ها، اراده‌هاي محوري در تحول تاريخ‌ هستند؛ اين اراده‏ها در جريان حق، محور پرستش تاريخي و محور بندگي و توحيد هستند؛ هم‏چنان‏که امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «بنا عُرِفَ اللهُ و بنا عُبِدَ اللهُ نحن الأَدِلّاءُ على الله و لولانا ما عُبِدَ اللهُ».[3] ارادۀ اولياي الهي بر محور ارادۀ نبي‏اكرم (صلي الله عليه و آله) و اهل‌بيت ايشان (صلوات الله عليهم اجمعين)، محور اصلي اراده‌هاي انساني بوده و اراده‌هاي انساني را در مسير تکامل پرستش و مسير تقرب مديريت و راهبري مي‌كنند.

انبياي اولوالعزم كه محور حركت تاريخ‌ و سرحلقه‌هاي تكامل اديان و ظهور غيب در عالم انساني هستند، بر محور نبي‏اكرم (صلي الله عليه و آله) حركت مي‌كنند. طبق روايات، ميثاق نبوت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) و ولايت اهل بيت (عليه­السلام)، از انبياي الهي پيشتر از سايرين گرفته شده است؛ امام باقر (عليه السلام) فرمودند: «إِنَّمَا سُمِّي أُولُو­الْعَزْمِ أُوْلِي­الْعَزْمِ أنه [لِأَنَّهُ‏] عَهِدَ إِلَيهِمْ فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ ع وَ الْمَهْدِي ع وَسِيرَتِهِ وَ أَجْمَعَ عَزْمُهُمْ عَلَى أَنَّ ذَلِکَ کَذَلِکَ وَ الْإِقْرَارُ بِه»؛[4] پيامبران اولوالعزم را باين لقب اختصاص داده‏اند زيرا خداوند با آنها نسبت به حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السّلام) و حضرت مهدى (عليه السّلام) و روش آنها عهد بسته است، اين پيامبران آن را پذيرفتند و معتقد شدند و به مقامشان اقرار نمودند. پس، اين حقيقت در وجودشان قرار يافته است. به همين دليل است که انبيا مي‌توانند مستقر امر الهي در عالم باشند. ائمۀ معصومين (عليهم‏السلام) «مستقرّين في امر الله»[5] هستند، و انبياي الهي هم مستقر در ولايت معصوم (عليه‏السلام) و لذا محور تكامل تاريخ‌ هستند. براي مثال، امتي که ذيل رسالت موسي كليم الله (علي نبينا و علي آله و عليه السلام) حركت مي‌كنند و با اين پيامبر محشور مي‌شوند، اگر به او مؤمن باشند بي‏شک به نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم مومن هستند. «حبّ علي ايمان و بغضه كفر»[6] مؤمنين‌ امت‏هاي گذشته، محب و متولي‌اند؛ به همين دليل در قيامت با آنکه ذيل نبي خود مي‌آيند اما جزو امت و جامعه‌ نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) نيز قرار مي‏گيرند. بدين ترتيب افراد، ذيل يك امت خاص و آن امت در ذيل يك امت جامع تاريخي قرار مي‌گيرند. حتي در آن امت خاص هم اراده‌ها يكسان نيستند؛ برخي، ولات اجتماعي‌ و برخي‌ها نيز متولي به آنها هستند، اما در هر صورت يك نظام ارادۀ اجتماعي شكل مي‌گيرد. اين نظام اراده‌هاي اجتماعي كه بر اساس سرپرستي و پذيرش آن سرپرستي عمل مي‌كند در مسير حركت تاريخي حضور داشته و نقش ايفا مي‌كند.

در دستگاه باطل نيز اراده‌هايي كه خوي استكباري دارند با يکديگر هم‌جهت شده و يك جامعۀ تاريخي باطل را ايجاد مي‌كنند. اين اراده‏هاي باطل نيز بر محور ولايت تاريخي و اجتماعي اولياي طاغوت شكل مي‌گيرد.

البته در نهايت، اراده‌هاي اجتماعي حق با امداد الهي به غلبه مطلق مي‌رسد و عصر ظهور، رجعت و دورۀ قيامت و مراحل بعدي عالم اتفاق مي‌افتد؛ يعني امداد جبهه باطل به گونه‏اي نيست كه جبهه حق را امحاء كند، بلكه امداد جبهه حق، غلبه تام و تمام تاريخي جريان حق را رقم مي‏زند.

ـ اراده وليّ الله، مبدأ اصلي غلبه حق و تحقق عصر ظهور

پس محور اصلي تكامل و حركت عالم به سوي قرب، اراده الهي است. از سوي ديگر، بالاترين ظرفيت اراده‌اي كه به اذن الله در جهان تصرف مي‌كند، وجود مقدس نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم‏السلام) هستند كه در تمامي عوالم كارساز مي‏باشند. ايشان در توكل، تفويض، رضا و تسليم محض عمل مي‏كنند، به نحوي كه در حوزه تصرف خود هرگز مجبور نيستند و اختيار از آنها سلب نمي‏شود. و در سطح نازل­تر اراده‌هاي مخلوقات از جمله اراده‏هاي انساني نيز در تحولات جهان سهيم و دخيل‌ هستند.

در اين خصوص توجه به انحرافي كه بعضي از سكولاريست‌هاي مذهبي به آن دچار هستند ضروري است. آنها در آثار خود مدعي‌اند كه جريان عصر ظهور، جريان تكامل اراده‌هاي انسان‏هاي عادي است كه به تدريج با تجربيات خود و با رشد عقلانيت به كمال مي‌رسند و آنچه به نام دوره ظهور و وجود مقدس امام زمان از آن ياد مي‌شود، نماد دورۀ كمال اختيارات انساني است. به اعتقاد آنها گويا فقط انسان‏ها حقيقت عصر ظهور را رقم مي‌زنند و محور رسيدن به آن دوره هستند. عصر ظهور در نظر آنها فراتر از يك نظام ليبرال دمكراسي فراگير جهاني يا همان نظام توسعه‌ يافته‌ي كنوني تصور نمي‏شود؛ تصور مي‌كنند که عصر ظهور، فقط عصر رفاه و عدالت مادي است. آنها عصر ظهور را برآيند اراده‌هاي آحاد جامعه دانسته ارادۀ ولي الهي را در تحقق اين امر ناديده مي‏گيرند که اين يك انحراف بزرگ است.

آنچه در عصر ظهور اتفاق مي‌افتد بر محور ارادۀ وليّ كل است. البته اثبات اين نکته نيازمند تبيين مباحث جامعه‏شناختي و فلسفي‌ امامت و مهدويت است؛ گفته شد که وحدت اجتماعي اراده‌ها چگونه اتفاق مي‌افتد. در هر جمعي ارادۀ وليّ كل، محور وحدت است. در جبهۀ حق يك ولي تاريخي وجود دارد كه تكامل تاريخ بر محور سجده و عبادت او رقم مي‌خورد و عبادت اوست كه محور اصلي تكامل تاريخ است؛ ظهور غيب در عالم شهود، از طريق عبادت او واقع مي‌شود و نقش ساير اراده‌ها در ظهور اين حقيقت، ارادۀ محوري نيست محور اصلي تكامل، ارادۀ وُلات تاريخي جبهه حق است كه داراي ظرفيت دريافت حقيقت از عالم غيب و ظهور آن در عالم انساني و مبدأ تحقق حقيقي عصر ظهور مي‏باشند.

عصر ظهور، واقعيت شگفت‏انگيزي است؛ دورۀ اعتدال همۀ اراده‌هاي انساني و حتي اراده‏هاي متعالي انسان و تحقق عدالت اجتماعي است. هم‏چنان‏که در فرآيند ايجاد توسعه مادي اين اعتقاد وجود دارد که برنامه‌ريزي و اصلاحات اجتماعي بايد لايه‌هاي عميق اجتماعي را هدف قرار دهد، در عصر ظهور نيز اصلاحات از لايه‌هاي عميق اراده‌هاي انساني آغاز مي‏شود تا جايي که همۀ اراده‌ها به مرحله سجده و خضوع در مقابل خداي متعال مي‏رسند؛ و همۀ كرامت‌هاي انساني، حول محور بندگي و توحيد شكل مي‌گيرند؛ نه بر اساس تفرعن و استكبار. آن‏چه در عصر ظهور اتفاق مي‏افتد، ظهور دين الهي و حقيقت توحيد و نبوت است؛ «اللَّهُمَّ أظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ».[7] عصر ظهور، عصر ظهور دين نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) و به تعبير قرآن، عصر تجلي شمس حقيقت از امام عدل است. «وَ الشمْسِ وَ ضحَاهَا وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا وَ النهَارِ إِذَا جَلَّاهَا».[8] در اين آيه شريفه شمس به نبي‏اكرم (صلي الله عليه و آله) كه در حقيقت شمس حقيقي همه كائنات و مَثل نور الهي در همۀ عوالم خلقت هستند، تفسير شده است؛ «وَ ضحَاهَا» پرتو نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) و دين ايشان است که عالم را روشن مي‌كند؛ «وَ النهَارِ إِذَا جَلَّاهَا» نيز وجود مقدس امام زمان است كه آن شمس را تجلي مي‌دهند. بنابراين شمس حقيقت، در دورۀ ظهور تجلي پيدا مي‌كند. ظهور حضرت، ظهور مَثل نور الهي است که در آن مشكات نور الهي در عالم انساني و در عالم دنيا تجلي مي‏يابد. به همين دليل و با توجه به رواياتي که خصوصيات عصر ظهور را بيان مي‏کند قواعد کنوني اين عالم به کلي تغيير مي‏کند و مقياس آن عوض مي‏شود.

تحولي كه در اين عصر اتفاق مي‌افتد تحقق حقيقت توحيد و ظهور جريان انوار الهي در جهان است. اين حقيقت که از عالم بالا ظهور مي‏يابد ناشي از تولّي اراده‌ها به اراده الهي است. که اين تولي مبدأ ظهور آن حقيقت مي‌شود و محور آن هم وجود مقدس امام (عليه السلام) است؛ يعني تكامل نه از درون عالم خلقت بلکه از عالم بالا نشات مي‏گيرد؛ «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ».[9] دعاي جمعي، مبدأ تكامل اجتماعي است و محور اين دعا، دعاي امام است. در واقع، آنچه به عنوان طلب در اراده‌هاي انساني ايجاد و منجر به وقوع عصر ظهور مي‌شود داراي نظام است و محور آن وجود امام عليه السلام است؛ «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ».[10] از نظر برخي مفسرين الف و لام المضطر، الف و لام استغراق است اما ممکن است از جهت ديگر، الف و لام عهدي باشد؛ چرا که به امام زمان (عليه السلام) تفسير شده است. «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ»؛ يعني دعاي اوست كه اجابت مي‌شود و «َيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ» دعاي اوست كه اجابت شده و خلافت مؤمنين و ائمۀ معصومين (عليهم‏السلام) محقق مي‏شود و حقيقت «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»[11] بر محور اضطرار و طلب آن حضرت اتفاق مي‌افتد. به بيان ديگر ظهور، برآيند اراده، مطالبه و دعاي جمعي است كه محور آن، وجود معصوم‌ است. ظهور حقايق غيب و حقيقت ولايت و علم در عالم، از بستر تولي امام به حق و به واسطۀ دعا و اضطرار امام، به ايشان عطا شده و از همين طريق نيز به جامعه عطا مي‌شود و در حقيقت، ظرفيت تكامل عالم متناسب با ظرفيت عبادت، سجده، اضطرار و دعاي معصوم است و دعا و درخواست اوست كه ساير دعاها و درخواست‏ها را به انجام مي‏رساند؛ چرا كه ظهور با دعا و درخواست انسان‏ها به تنهايي واقع نمي‏شود.

ـ منتظرين و ارتقاء طلب، اضطرار و تولي

پس در عصر ظهور يا عصر تجلي و تحقق ولايت، علم، صفات كريمه همچون توكل، يقين، رضا، زهد، ايمان و خشوع و تواضع در حيات اجتماعي ظهور مي‏يابد. اين حقايق از مصدر جلال نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) و به واسطۀ امام زمان (عليه السلام) تجلي پيدا مي‏کند. بر اين اساس، تا تحمل و ظرفيت عالم ارتقاء پيدا نكند و سطح انتظارات و مطالبات بالا نرود، آن حقيقت، واقع نمي‌شود. بنابراين گرچه وجود معصوم و عبادت، دعا، اضطرار و طلب او از خداي متعال، محور تحقق عصر ظهور است اما اگر اراده‌هاي انساني نيز به مرحلۀ تحمل، مطالبه و اضطرار به ظهور ارادة امام (عليه السلام) نرسند، جريان خلافت واقع نمي‌شود. «إنَّ أَمَرْنَا صَعبٌ مُسْتصْعَبٌ‌«.[12] مادامي که انتظارات انسان، انتظارات داني است، نمي‏تواند ظهور حقيقت متعالي را تحمل کند. جامعه انساني در دورۀ قبل از ظهور مأمور ايجاد همين انتظار و به عبارتي، مامور ارتقاي مطالبه، دعا و اضطرار به ولايت حق است.

انقلاب اسلامي نمونۀ اين ارتقاي انتظار و مطالبه، در بستر يك جريان تاريخي است که به دست امام (رض) به بلوغ رسيد. حقيقت انقلاب، نوعي ارتقاي انتظارات است. هدف اصلي انقلاب اسلامي تسخير چاه‏هاي نفت و خروج آن از سيطره آمريكا نبوده، جامعه ايران در پي موعودي ديگر و به دنبال تحقق حقيقتي والا بود. سطح مطالبات و انتظارات جامعۀ ايران از وعده‌هاي جريان تجدد عبور كرد و در نهايت منجر به انقلاب اسلامي شد.

براي تحقق عصر ظهور نيز اگر سطح مطالبات جامعۀ جهاني از وعده‌هاي شيطاني عبور کند، تحمل عصر ظهور پديد مي­آيد؛ در غير اين صورت مادامي که مطالبات انساني در حد نازل حركت ‌كند ظرفيت عصر ظهور ايجاد نخواهد شد. انتظار به معناي ارتقاي ظرفيت و ارتقاي وجدان و انتظارات بشري است كه البته اين امر با امتلاء عالم از جور منافات ندارد. امام خميني (رض) در اين باره مي‏فرمايند: «يمْلأُ الأَرْضَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ جَوْراً هم چو نيست که اين عدالت همان که ماها از آن مي‏فهميم که حکومت عادلي باشد که ديگر جور نکند، اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست. معني «يملأ الارض عدلاً بعد ما مُلئت جوراً» الآن زمين و بعد از اين، از اين هم بدتر شايد بشود، پر از جور است، تمام نفوسي که هستند انحرافات در آنها هست حتي نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتي هست ولو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقايد انحراف هست، در اعمال انحراف هست و در کارهايي هم که بشر مي‏کند انحرافش معلوم است، و ايشان مأمورند براي اين که تمام اين کجي‏ها را مستقيم کنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعاً صدق بکند «يملأ الارض عدلاً بعد ما مُلئت جوراً».[13]

از اين منظر، كاري كه ما مي‌كنيم آماده‏سازي بسترها است. مبارزه با ظلم کنوني در مقياس جهاني كاري نيست جز ارتقاي انتظارات، ارتقاي وجدان و مطالبۀ بشر که منجر به بصيرت، بيداري، رشد معنويت و بلوغ مطالبه در بشر مي‏شود که البته هيچ يک از اينها به معناي ظهور نيست، ظهور امري است كه طي آن، حضرت جهان را پر از عدل مي‌كنند. اين منزلت از ارتقا كه به ظهور غيب در عالم شهود و تحقق ولايت مي‏انجامد به دست امام (عليه السلام) محقق مي‏گردد و مأموريت عالم انساني در تحقق ظهور نيز اين است كه بستر انتظارات بشري را ارتقا دهد و از سطح مطالبات و وعده‏هاي دستگاه شيطان بالاتر ببرد. و به سطح انتظار ظهور ولايت حقه و كلمه توحيد برساند مادامي كه بشر در چارچوب آرزوهايي كه شيطان ايجاد مي‌كند فكر کرده و حركت مي‌كند طالب عصر ظهور نخواهد بود.

ـ فقاهت، طريق جريان اراده امام(ع) در زمينه‏سازي ظهور

امام (عليه السلام) چه غائب باشد و چه حاضر، محور تكامل تاريخ است و جريان تكامل تاريخ به ديگري سپرده نمي‌شود. اما با اين وجود، طريق جريان ارادما را در سایت با امیر کاروان به سوی ظهور دنبال می کنید

برچسب : ظهور,نقش انسانها,میرباقری, نویسنده : خادم کاروان ظهور karavan بازدید : 414 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 9:46 PM

آرشیو مطالب